به گزارش پایگاه خبری تماشاگران امروز/در این اثر نمایشی رضا کیانیان بازیگر باسابقه تئاتر و سینمای ایران در نقش آندره به ایفای نقش میپردازد آرشیتکتی که در دوران سالمندی مبتلا به بیماری آلزایمر شده اما خودش این موضوع را باور ندارد و در همین راستا با دخترش دچار تعارضاتی میشود.
کیانیان بازیگر این نمایش درباره این نمایش به صحبت پرداخت و در این باره گفت: من تازه در همکاری با علی رفیعی شکفتم. علی رفیعی همیشه میگفت؛ بازیگر باید ۱۰۰ پیشنهاد بدهد تا کارگردان یکی از آنها را انتخاب کند. اما برخی دیگر از بازیگران این مسئله را متوجه نمیشدند اما من میفهمم او چه میگوید. بازیگر در طول تمرین باید بتواند n تا پیشنهاد بدهد تا کارگردان یکی از آنها را انتخاب کند. اکثر بازیگرها برعکس هستند و میروند که یک کار فیکس شده را انجام دهند و وقتی به آنها میگویی کار دیگری را انجام بده میمانند که حالا باید چه کار کنند.
کیانیان ادامه داد:سالهاست من وقتی سر صحنه میروم با خودم پیشنهاد میآورم و معمولاً کارگردان به من میگوید ببخشید مگر شما کارگردان هستید. من هم میگویم که نه من بازیگرم ولی پیشنهادهایی درباره کار دارم. اما کارگردان بعد از چند روز متوجه میشود پیشنهادات من به نفع فیلم است و برای دیده شدن خودم نیست و میخواهم ایدهای که میدهم به نفع آن سکانس تمام شود. مثلاً در سریال «شلیک نهایی» پیشنهادی دادم که در آن، ۵ قسمت من را نشان نمیدادند در حالی که تماشاگر در طول این مدت تشنه میشود که من را ببیند و وقتی که میبیند برایش مثل خوردن یک آب گوارا است.
او درباره نحوه آموزش هم بیان کرد:نکته دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم درباره لزوم آموزش درست به نسل جوان است. بعد از چند سال است که نمایشی با این امکانات وسیع، دکور خوب، میزانسن و طراحی مناسب روی صحنه رفته است که میتواند برای دانشجویان رشته تئاتر کلاس درس باشد. چرا اساتید دانشگاههای مختلف هنر دانشجویانشان را به دیدن این نمایش نمیآورند. آن استاد باید خودش بیاید نمایش را ببیند بعد از طرف دانشگاه کل دانشجویانش را به دیدن نمایش بیاورد.
از طرف دیگر تازه ما شانس آوردیم معاون هنری وزارت ارشاد و مدیرکل هنرهای نمایشی و رئیس تئاتر شهر خودشان تئاتری هستند و میشود با آنها حرف زد چون قبلیها هیچ اطلاعی از تئاتر نداشتند. متأسفانه فرهنگ ما روز به روز دچار افول شده است و چون بقیه دستگاههای دولتی هم فکر میکنند هرچه هست زیر سر فرهنگ است، فرهنگ را نابود کردهاند و نمیدانند که فرهنگ روح جامعه است و اگر فرهنگ را نابود کنند خودشان را نابود کردهاند. اصلاً یک آدم بدون فرهنگ مگر میتواند وجود داشته باشد. فرهنگ روح جامعه است و با این کارها روح جامعه را از بین میبرند بعد از آن است که جامعه دچار دوقطبی میشود چون گفتوگویی وجود ندارد و هرکس در جزیرهای که برای خودش ساخته زندگی میکند.
لذت من در تئاتر با سینما فرق میکند. در سینما وقتی فیلمبرداری تمام میشود لذت من هم تمام شده است و دیگر با بقیهاش کاری ندارم. البته خوشم میآید دیده شوم اما کیف نمیکنم اما در تئاتر دوره تمرین یک کیفی دارد و اجرای کار یک کیف دیگر.