کارگران در حاشیهها جان میبازند، حاشیههای کمرنگ و تقریباً نامرئیِ سودجوییِ سرمایهداران، وقتی هیچ نورافکنی روی زندگی ساده و حقیرانهی آنها نور نمیتاباند، وقتی هیچ کس نمیپرسد چرا چندین عضو یک خانوادهی بیپناهِ کارگری در آلونکهایی شب را به صبح میرسانند که از کمترین امکانات برای یک زندگی ایمن محروم است.
زندگی سختِ بیبضاعتان در حاشیهها
خانوادهی کارگریِ مهاجری را تصور کنید که از «حاشیههای دور» از فرط استیصال به پایتخت یا نواحی مجاور آن میآید؛ صعوبت زندگی این خانواده، قابل تصور نیست. در سالیان نه چندان دور، کورههای آجرپزی ورامین و شهرری مقصد نهایی این خانوادههای مهاجر و درمانده بود، ایرانی و اتباع به خانههای خشت و گلی در مجاورت کورههای سر به آسمان ساییده کوچ میکردند و فرزندان خردسالشان در کنار هُرم داغ آتش، بدون حمام، بدون فضای مناسب برای زندگی و بازی کردن، بزرگ میشدند؛ حالا مقصد، تغییر کرده است؛ پروژههای ساختمانی غولپیکر، مقصدِ اول و آخرِ این خانوادههای بیبضاعت است....
هرجا بُرجی سر به آسمان میساید و یک غول آهنی متولد میشود، همانجا چند خانوادهی کارگری در خموشی و سکوت در کانکس و حلبی زندگی میکنند؛ زندگیای بسیار ناایمن که هر روز و هر لحظه به خصوص در ایام سرد سال در معرض خطر است.
«سکونتگاههای موقت کارگری» فضاییست کاملاً خارج از حیطهی بازرسی و قانون؛ همهی توجه نهادهای متولی از شهرداری گرفته تا نظام مهندسی و تأمین اجتماعی، به سازههای در حال ساخت معطوف است؛ عوارض و ایمنی و بیمه، فقط در محدودهی پروژهی در حال ساخت معنادار است و زیستگاه کارگرانِ سادهای که روزها آجر روی آجر میگذارند یا کارهای ساخت را انجام میدهند و شبها در نقش نگهبان پروژه ظاهر میشوند، حاشیهایست که دیده نمیشود، نه به چشم قانون و قانونگزار میآید نه برای سازنده و مهندس اهمیتی دارد.
در همین حاشیههای بینور است که جان عزیز انسانها به سادگی قربانی میشود بدون اینکه در «متن» به فقدان این جانهای عزیز اشاره شود. رسانهها در اخبار کوتاهِ چند خطی از «مرگ» خبر میدهند، مرگی تلخ در محل اسکان کارگران و هیچ کس پیگیر نمیشود که مقصر این مرگهای حاشیهای به راستی کیست؛ و این دقیقاً همان اتفاقیست که در نیمهی دوم زمستانِ امسال در کمتر از یک ماه، در دو حادثه متفاوت اما بسیار مشابه، جان ۹ نفر از کودک تا بزرگسال را گرفته است.
دو حادثه مشابه:
مرگ ۹ نفر در کمتر از یک ماه
اولین حادثه مربوط به نقطهای در قلب تهران است، چهارراه پارکوی؛ در این حادثه که در ۲۵ بهمن ماه رخ داد، آتشسوزی در اتاقک کارگریِ یک ساختمان در حال ساخت در محدوده چهارراه پارک وی، جان ۴ کارگر را گرفت.
گویا کارگران در فضایی از یونولیت و نایلون –کاملاً قابل اشتعال- محصور بودهاند. سخنگوی سازمان آتشنشانی تهران با بیان اینکه کف و سقف این اتاقکهای کارگری با یونولیت و نایلون پوشیده شده و در اطراف آنها نیز سیلندرهای گاز و ... قرار داشت، گفت: اینها موارد قابل اشتعال بسیار خطرناکی هستند که متأسفانه همگی در این محل قرار داشت.
وی با بیان اینکه برابر اطلاعات اولیه حدود ۱۰ کارگر در این محل حضور داشتند، گفت: در همان لحظات اولیه چند نفر از کارگران با سوختگی شدید خود را نجات داده و از ساختمان خارج شدند. با توجه به اینکه احتمال حضور افراد دیگر در این اتاقکها که هرکدام حدود ۱۵ متر مربع مساحت داشتند، وجود داشت، تیمهای آتشنشانی همزمان با اطفای حریق عملیات جستوجو را نیز در دستورکار خود قرار داده و دقایقی بعد با پیکر سوخته و بیجان چهار نفر که در اتاقها محبوس شده بودند، مواجه شدند.
در حادثهی چهارراه پارکوی فقط کارگران بزرگسال قربانی شدند؛ چهار مرد جوانِ جویای نان که به اتاقکهای یونولیتیِ یک غول بتنی پناه برده بودند؛ اما در میان ۵ قربانی حادثهی مشابه بعدی، کودکان خردسال هم حضور داشتند.
شامگاه پنجشنبه هجدهم اسفندماه، وقوع حادثه انفجار در شهرک علائین شهرری به سامانه ۱۲۵ اعلام شد و آتشنشانان به محل حادثه اعزام شدند. در قطعه زمین بزرگ کشاورزی، تعدادی اتاقهای کوچک کارگری با لوازم اولیه و قابل اشتعال ساخته شده بود که دچار حریق شد و آتشنشانان در دقایق اولیه هفت نفر را با علائم سوختگی از این حادثه خارج کردند. بازهم سخنگوی سازمان آتشنشانی: «در این حادثه، چندین سیلندر گاز ترکیده و آتش کاملاً شعلهور بود و در حین عملیات، پنج نفر که کودک و نوجوان نیز در میان آنها بود فوت کردند.»
این حادثه ۷ مصدوم نیز داشته است که همان روز به مرکز درمانی منتقل شدند، اما وضعیت جسمی مناسبی ندارند؛ این مصدومان با درجه سوختگی بالا، میان مرگ و زندگی دست و پا میزنند، بازهم در میانشان زن و کودک هست....
مرگ ۹ کارگر –کارگر بزرگسال و کودک- در عرض ۲۳ روز در اتاقکهای کارگری، نشان از بیتوجهی آشکار به جانهای عزیز زحمتکشانی دارد که برای سرمایهداران برجها به آسمان میرسانند و پول روی پول میگذارند؛ گویا نهادی متولیِ سکونتگاههای موقت فرودستان نیست.
در هر دو حادثهی زمستان امسال، محل اسکان کارگران از مواد بیکیفیت و قابل اشتعال ساخته شده بود و با کوچکترین جرقهای آتش به سرعت زبانه کشید؛ درحالیکه سازههای باکیفیتِ چند ده یا چند صد میلیاردی با دستانِ پینهبستهی این زحمتکشان ساخته میشود، جانشان قربانیِ یونولیت و نایلون است و لابد هیچ دردی از این بزرگتر نیست.....
کسی نظارت نمیکند!
احسان سهرابی (عضو اسبق شورایعالی حفاظت فنی وزارت کار) در ارتباط با مرگ کارگران در سکونتگاههای موقت یا همان اتاقکهای ناایمنِ کارگری به ایلنا میگوید: برای اسکان کارگران در تمام پروژهها از ابرسازههای ساختمانی گرفته تا پروژههای کشاورزی، استاندارهای مشخص داخلی و بینالمللی وجود دارد؛ کارگران «باید» سرپناه ایمن داشته باشند.
اما چرا ندارند؛ سهرابی در پاسخ به این سؤال میگوید: برای اینکه متأسفانه نهادی بر کیفیتِ اسکان موقت کارگران نظارت نمیکند؛ تا زمانی که پایان کار یک ساختمان در حال ساخت نیامده، نهادها از شهرداری گرفته تا آتشنشانی برای نظارت نمیآیند؛ پای بازرس کار نیز هیچزمان به چنین پروژههایی باز نمیشود و اینکه آیا محل زیست کارگران همراه خانواده، ایمن هست یا نه، مورد بررسی و نظارت قرار نمیگیرد. مکانهای بسیار ناایمن در اختیار دهکهای پایین قرار میگرد که همراه خانواده زندگی کنند؛ مکانهایی که در بهترین حالت کانکس فلزی است و در اکثر مواقع اتاقکهای نایلونی و یونولیتی.
به گفتهی این کارشناس، «شهرداری فقط نسبت به عوارض شهری و پروانه ساخت ورود میکند، اعضای نظام مهندسی از مهندس ناظر گرفته تا مهندس مقیم، فقط به سازههای در حال ساخت توجه میکنند؛ وضعیت نیروی انسانیِ مستقر در اسکان ناایمن، نادیده گرفته میشود، گویا هیچ اهمیتی ندارد».
«همه از سر نیاز است که فرد زن و بچهاش را به اتاقک نایلونی میآورد» سهرابی با بیان این جمله ادامه میدهد: وقتی یک کارگر هیچ چارهی دیگری ندارد، خود و خانوادهاش را در معرض خطر مرگ قرار میدهد؛ این در حالیست که او مقصر نیست، مقصر دیگراناند که کارگرانِ بیهویت رسمی یا کمهویت و فرودست را هیچمیانگارند؛ جان هیچ کارگری نباید اینچنین ساده قربانی شود....
فضای زندگی و کار این آدمهای حاشیهای، در دایرهی سرخ خطر جریان دارد؛ خطر همیشه جدیست اما این خطراتِ مدام برای نهادهای متولی، در هیچ ردهای از اهمیت تعریف نشده است؛ غالباً دیده شده به کارگر ساختمانی بیبضاعت میگویند شب باید بایستی و نگهبانی بدهی اما خودت با نخالهها و نایلون برای خودت سرپناه فراهم کن؛ این کارگر چون هیچ چارهای ندارد، میپذیرد و میماند؛ و مسئله اینجاست که وقتی آتش سهمگینِ مرگ از راه میرسد، خیلی ساده هم از راه میرسد، مقصریابی و بررسی علل مرگ ابداً در کار نیست؛ خود کارگرِ خسته و سرمازده، مقصر اصلی قلمداد میشود: گاز پیکنیکی روشن کردی و خوابت بُرد، همه جا آتش گرفت.