جنون ترامپ برای تحمیل صلح ریشه در ترس دارد؟
صلحی برای جنگ
دولت ترامپ در حالی آغاز به کار کرد که ایالات متحده در جنگهای متعددی قرار گرفته بود و همپیمانان آن نیز شرایط خوبی نداشتند. از یک طرف ناتو در تلۀ پوتین افتاده بود و از طرف دیگر اسرائیل در غزه به بنبست خورده بود و هر چه بیشتر تلاش میکرد، عمیقتر فرو میرفت؛ به خصوص که از سمت جامعه جهانی نیز تحت فشار قرار داشت و حتی شهروندان این رژیم نیز دلخوشی از سیاستهای تلآویو نداشتند.
به بیان ساده، اسرائیل نه به هدف میرسید و نه میتوانست چهرۀ خود را حفظ کند. از سوی دیگر، ایالات متحده نیز دیگر توان و ارادهای برای تأمین هزینههای مالی و اعتباری نداشت، به ویژه اینکه خود را در جنگ اقتصادی با چین میدید و هر آن قدرت دلار و ضریب نفوذ آن کمتر میشد. حرکت به سمت صلح با فلسطین نه یک اراده که بنمایۀ اخلاقی داشته باشد و نه یک الزام انسانی بود، بلکه یک اجبار برای آمریکا و اسرائیل بود. نه ترامپ و نه نتانیاهو، هیچ یک نه از انسانیت بویی بردهاند و نه از اخلاق و نه حتی اعتقادات محکمی به مسیحیت و یهودیت به عنوان دو دین الهی دارند و نه حتی به دنبال صلح در جهان هستند؛ آنچه هر دو را به نقطۀ مشترک صلح کشاند، عدمامکان ادامۀ شرایط فعلی بود، زیرا استمرار آن میتوانست شرایط را هم برای کابینۀ نتانیاهو و هم برای کاخ سفید بغرنجتر کند.
اسرائیل در این مدت درگیری کم نداشت. حمله به ایران و ضدحملۀ خطرناک ایران با نسلی نو از موشکها و به بازی گرفتن گنبد آهنین، شکستهای متوالی در غزه، تنش و مناقشه با ترکیه، حضور خودسرانه در سوریه بعد از بشار اسد و درگیری با اروپا، همگی هزینهتراشیهای تلآویو برای ترامپ بود؛ آن هم در شرایطی که آمریکا قافیه تجارت را دارد به چین میبازد و روسیه در زمینۀ نظامی یکهتازی میکند، کاخ سفید قدرتی برای مقابله با هند و رویکردهای عملگرایانه ندارد آن هم زمانی که هند به قدرت چهارم اقتصاد جهان و دوم آسیا تبدیل شده، حملۀ نظامی و موشکی ایران به پایگاههای خود را و همچنین موشکباران اسرائیل را دیده و در یک کلام نمیداند در این کلاف سردرگم باید چگونه خط اصلی را بیابد. این در همریختگی ترامپ را به جنون صلحطلبی رسانده چون خوب میداند در صورت تداوم وضعیت قبلی، در سه سال باقیمانده چه سرنوشتی در انتظارش بود.
با این حال، یک مسئله واضح است و آن هم خونخواری اسرائیل است. بیشک صهیون خسته و ناتوان از جنگهای متعدد، نیاز به یک بازسازی ذهنی و تقویت نظامی داشت. نیازی که ترامپ با صلح با حماس فرصت کافی را برای آن خرید تا آنها بلافاصله در اولین بازیابی و تجدید قوا، دوباره حمله را از سر بگیرند؛ به نظر میرسد در نین شرایطی امیدوار بودن به پایبندی اسرائیل به صلح یک اشتباه بزرگ از سوی محور مقاومت در سرزمینهای اشغالی باشد. پس از امشب سران حماس باید هوشیارتر بخوابند!
در سوی دیگر، ترامپ دیگر هیچ علاقهای به جنگ نظامی که پای آمریکا را به وسط بکشد، ندارد. او خیلی خوب فهمیده که همین جنگهای نظامی، تا چه اندازه سبب تضعیف ایالات متحده در جنگ اقتصادی شده که حالا چین به عنوان بزرگترین تجارت جهان، بیش از نیمی از تجارت جهانی خود را با پول ملی انجام میدهد. ترامپ قصد دارد هر طور شده، آمریکا را به میدان جنگ اقتصادی بازگرداند؛ از این روست که حتی در مواجه با روسیه و اروپا مدام رفتار متناقض انجام میدهد و سعی دارد حتی اگر شده در ازای واگذاری مناطق مهمی از اوکراین به مسکو، زودتر این قائله را خاتمه دهد.
در این بین البته برخی از سران کشورهای غیرغربی دست ترامپ را خواندهاند. از یک طرف که روسیه به هیچ عنوان در تلۀ صلح او نیافتاده و حتی پاتکهایی را به ترامپ زده که او را به کلی گیج کرده است. از طرف دیگر، چین به قدرتی تبدیل شده که میتواند هر تهدید را با تهدید بزرگتری پاسخ دهد و به راحتی با هر کشوری که غرب و آمریکا تحریم کردهاند، مراودات تجاری خود را افزایش دهد. هند نیز دکترین خاص خود را در پیش گرفته و بدون هیچ تنشی به دنبال منافع خود است حتی اگر مصالح آمریکا در آن نباشد. ایران نیز به عنوان رأس مقاومت، همچنان بر سیاستهای خود تأکید دارد و ترامپ حتی شناخت کافی از قدرت موشکی و هستهای این کشور ندارد؛ گرچه خود را فردی مطلع نشان میدهد ولی تردید در مواجه با ایران در همۀ رفتار و گفتار او دیده میشود.
در چنین شرایطی، ترامپ راهی جز شفاف شدن مسیر پیش رو ندارد و این مسیر تنها زمانی شفاف خواهد شد و او تنها زمانی میدان را خواهد دید که صلح مدنظرش تحمیل شود تا بعد بتواند با توجه به شرایط، مسیرش را برای سلطۀ مجدد باز کند. فرصتی که فعلاً کشورهای غیرغربی به او ندادهاند و بعید است بدهند.